روميناي عزيز ، دختر گل ما اين روزها ، بيست و ششمين ماه زندگي اش رو مي گذرونه.روزهايي كه البته با تحولاتي نيز همراه بوده و هست. اول اينكه بالاخره ماماني تصميم گرفت با احساسات پاك خودش در مورد رومينا كنار بياد و به عزيز دوست داشتني مون بقبولونه كه بايد با روزهاي خوب شيرخوارگي خداحافظي كنه.عليرغم اينكه تصور مي كرديم رومينا جون نتونه اين موضوع را بپذيره اما با چند بار صحبت كردن با اون خيلي زود با اين مساله كنار اومد و امروز 4 يا پنج روزه كه رومينا براي هميشه با شير ماماني خداحافظي كرده.توي اين مدت ماماني با عشق و علاقه وصف ناپذيرش شب و روز به كوچولوي عزيزمون شير داد.در حالي كه مي تونست مثل خيلي از مادراي ديگه شيرخشك رو جايگزين شير خودش كنه . ماماني دستت درد نكنه.
و اما ....حكايت ديگه اين روزاي رومينا مربوط به واكنش اون به كارتون "شرك" و چند كارتون ديگه است.رومينا از بين كارتونهايي كه هر از گاه نيگاه مي كنه بيش از همه به كارتون شرك و كارتون افسانه اسب بالدار علاقه داره و هر از گاهي ديالوگهاي كاراكترها و يا حركات اونا رو تقليد مي كنه.مثلاً از افسانه اسب بالدار اسكي رفتن رو ياد گرفته و از شرك ، برخي از ديالوگهاش رو..
اما نكته جالبتر مربوط به بخشي از كارتون شرك مي شه كه در اون اين ديد سبز دوست داشتني راه مي افته تا به قلعه اي بره كه در اون فيونا توسط اژدهايي اسير شده.وقتي داستان به اين قسمت مي رسه رومينا يهو مي زنه زير گريه و هاي هاي براي شرك اشك مي ريزه و وقتي از اون دليل گريه اش رو مي پرسيم مي گه: آخه شرك داره مي ره !